بدون شرح
قوی ترین آدم جهان هم که باشی
وقت هایی هست
که دستی باید لمس ات کند
مستقل ترین آدم جهان هم که باشی
وقت هایی هست
که دلت پر میزند برای کسی که برسد
و بخواهد که آرام رانندگی کنی
و شام ات را نخورده روی میز نگذاری و بروی
مسافرترین آدم دنیا هم
دست خطی می خواهد که بنویسد برایش
" زود برگرد "
طاقت دوری ات را ندارم
یه پروانه را با دستات می گیری
بعدش می خوای ببینی زنده هست؟
انگشتاتو باز کنی .... فرار میکنه
محکم بگیری....می میره
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
فقط هفده ساعت گذشته
اما نگاه کن
انگار هزار سال دور بوده ام.
کار من دیگر از سیگار و ساعت و سلامت باشی گذشته
من دلتنگ شده ام
درست مثل کلاغ سیاه زمستان سرد
که بر شاخه پیرترین درخت این حوالی
دلتنگ پنجره های باز تابستان است.
باور کن
برای تو ثانیه ثانیه
برای تو ساعت ساعت
برای تو این همه کبریت
این همه دود حلقه حلقه شده
تو را به جان پرندگان آسمان همین فصل
تا هفده مان هجده نشده برگرد.
آخر پای کدام نماز و نیاز جا مانده ای؟
هی می خواهم داد بزنم
هی می خواهم گریه کنم
می خواهم این ساعت ها برای همیشه بخوابند
درست حدود هشت و نیم
و من اولین سیگار را خاموش نکرده
تو
کبریت روشن دومین سیگار باشی.
چهارشنبه 18 آبان 1390 - 6:23:04 PM