آنگاه که جغدان- درسیاهی شب-همگی درخوابند!
وروزهایی که کس بیدارنیست!
وصدائی نیست-جزصدای ِمن وُحس ِ باتوبودن!
می خواهم صدایم راتوبشنوی...
فقط توببینی ام!
ودستم راتوبگیری.
وگِله کنم،ازاسیری ام!
آزادکن- مرا-ازپرگار ِ زندگی،
که می چرخاندمرا- بی هیچ درنگی.
ازدره ای که فجیحانه فروکشیده است مرا
و دستهائی را-که نمیگیرند-دستانم!
هیزمی نمی سوزد دراینجاازکسی-سرداست،
وحتی الفبای ِ گرمی نیست-تاکه گیرد- نبض قلبم را...
قطره های اشکم را،
وحتی- به ناخٌنی-صورتم را خطی بیاندازد!
مرابه آنچه دراندیشه دارم- به آرزویم برسان.
بارالهی...
باتوسخن می گویم-می شِنَوی...
.
درود برشما.......................
دلم پر میکشد انسوی دیوار.....................
برای تو که بهترینی ومن که تنهاترینم
رفاقت.................................
79065 بازدید
11 بازدید امروز
82 بازدید دیروز
156 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian